سوره الدخان می نویسد که قبیله قریش سخنان خداوند را رد کرده و از او علامت و نشانه خواستند
“هرآينه اين كافران مى گويند جزمرگ نخستين ديگر واقعه اى نيست و ما زنده شدنى نيستيم، اگر راست مى گوييد پس پدران ما را باز آوريد”
سوره الدخان، آیه ۳۴ تا ۳۶
آنها از پیامبر اکرم خواستند تا علامت و نشانه ای برای اثبات سخنانش به آنها نشان دهد. آنها خواستار این شدند که او مرده ای را زنده کند. سوره الاحقاف درباره مکالمه بین فرزند کافر و والدین مومنش می نویسد
و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد اف بر شما آيا به من وعده مى دهيد كه زنده خواهم شد و حال آنكه پيش از من نسلها سپرى و نابود شدند و آن دو به درگاه خدا زارى مى كنند واى بر تو ايمان بياور وعده و تهديد خدا حق است ولى پسر پاسخ مى دهد اينها جز افسانه هاى گذشتگان نيست
سوره الاحقاف، آیه ۱۷
کافر قیامت و رستاخیز را مسخره می کند زیرا هرگز چنین چیزی را ندیده است. هم سوره الدخان و هم سوره الاحقاف، هر دو در مورد كافرانی می نویسند كه برای آزمودن درستی و نادرستی ایمان مومنان و پیامبران خواستار زنده کردن مرده ها شدند. عیسی مسیح نیز با همچین موقعیتی روبرو شد. او از این شرایط پیش آمده استفاده کرد تا به آنها نشان دهد که سخنانش حقیقت دارند و صلاحیتش مشروع است
عیسی، مرده ای را زنده میکند
مردی به نام ایلعازر، از اهالی بیتعنیا یعنی دهكدهٔ مریم و خواهرش مرتا، مریض بود. مریم همان بود كه به پاهای خداوند عطر ریخت و آنها را با گیسوان خود خشک كرد و اكنون برادرش ایلعازر بیمار بود. پس خواهرانش برای عیسی پیغام فرستادند كه: «ای خداوند، آن کسیکه تو او را دوست داری بیمار است.» وقتی عیسی این را شنید گفت: «این بیماری به مرگ او منجر نخواهد شد بلكه وسیلهای برای جلال خداست تا پسر خدا نیز از این راه جلال یابد.» عیسی مرتا و خواهر او و ایلعازر را دوست میداشت. پس وقتی از بیماری ایلعازر باخبر شد دو روز دیگر در جاییکه بود توقّف كرد و سپس به شاگردانش گفت: «بیایید باز با هم به یهودیه برویم.» شاگردان به او گفتند: «ای استاد، هنوز از آن وقت كه یهودیان میخواستند تو را سنگسار كنند، چیزی نگذشته است. آیا باز هم میخواهی به آنجا بروی؟» عیسی پاسخ داد: «آیا یک روز دوازده ساعت نیست؟ کسی که در روز راه میرود لغزش نمیخورد زیرا نور این جهان را میبیند. امّا اگر کسی در شب راه برود میلغزد، زیرا در او هیچ نوری وجود ندارد.» عیسی این را گفت و افزود: «دوست ما ایلعازر خوابیده است امّا من میروم تا او را بیدار كنم.» شاگردان گفتند: «ای خداوند، اگر او خواب باشد حتماً خوب خواهد شد.» عیسی از مرگ او سخن میگفت امّا آنها تصوّر كردند مقصود او خواب معمولی است. آنگاه عیسی به طور واضح به آنها گفت: «ایلعازر مرده است. بهخاطر شما خوشحالم كه آنجا نبودهام چون حالا میتوانید ایمان بیاورید. بیایید پیش او برویم.» توما كه او را دوقلو میگفتند به سایر شاگردانش گفت: «بیایید ما هم برویم تا با او بمیریم.» وقتی عیسی به آنجا رسید، معلوم شد كه چهار روز است او را دفن کردهاند. بیتعنیا كمتر از سه کیلومتر از اورشلیم فاصله داشت و بسیاری از یهودیان نزد مرتا و مریم آمده بودند تا بهخاطر مرگ برادرشان آنها را تسلّی دهند. مرتا به محض آنکه شنید عیسی در راه است، برای استقبال او بیرون رفت ولی مریم در خانه ماند. مرتا به عیسی گفت: «خداوندا، اگر تو اینجا میبودی، برادرم نمیمُرد. با وجود این میدانم كه الآن هم هرچه از خدا بخواهی به تو عطا خواهد كرد.» عیسی گفت: «برادرت باز زنده خواهد شد.» مرتا گفت: «میدانم كه او در روز قیامت زنده خواهد شد.» عیسی گفت: «من قیامت و حیات هستم. کسیکه به من ایمان بیاورد حتّی اگر بمیرد، حیات خواهد داشت؛ هر کسیکه زنده باشد و به من ایمان بیاورد، هرگز نخواهد مرد. آیا این را باور میکنی؟» مرتا گفت: «آری، خداوندا! من ایمان دارم كه تو مسیح و پسر خدا هستی كه میباید به جهان بیاید.» مرتا پس از اینكه این را گفت رفت و خواهر خود مریم را صدا كرد و به طور پنهانی به او گفت: «استاد آمده است و تو را میخواهد.» وقتی مریم این را شنید، فوراً بلند شد و به طرف عیسی رفت. عیسی هنوز به دهكده نرسیده بود بلكه در همان جایی بود كه مرتا به دیدن او رفت. یهودیانی كه برای تسلّیدادن به مریم در خانه بودند وقتی دیدند كه او با عجله برخاسته و از خانه بیرون میرود به دنبال او رفتند و با خود میگفتند كه او میخواهد به سر قبر برود تا در آنجا گریه كند. همینکه مریم به جاییکه عیسی بود آمد و او را دید، به پاهای او افتاده گفت: «خداوندا، اگر در اینجا میبودی برادرم نمیمُرد.» عیسی وقتی او و یهودیانی را كه همراه او بودند، گریان دید؛ از دل آهی كشید و سخت متأثّر شد و پرسید: «او را كجا گذاشتهاید؟» جواب دادند: «خداوندا، بیا و ببین.» اشک از چشمان عیسی سرازیر شد. یهودیان گفتند: «ببینید چقدر او را دوست داشت؟» امّا بعضی گفتند: «آیا این مرد كه چشمان کور را باز كرد، نمیتوانست کاری بكند كه جلوی مرگ ایلعازر را بگیرد؟» پس عیسی درحالیکه از دل آه میکشید به سر قبر آمد. قبر غاری بود كه سنگی جلوی آن گذاشته بودند. عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتا خواهر ایلعازر گفت: «خداوندا، الآن چهار روز از مرگ او میگذرد و متعفّن شده است.» عیسی به او گفت: «آیا به تو نگفتم كه اگر ایمان داشته باشی، جلال خدا را خواهی دید؟» پس سنگ را از جلوی قبر برداشتند. آنگاه عیسی به آسمان نگاه كرد و گفت: «ای پدر، تو را شكر میکنم كه سخن مرا شنیدهای. من میدانستم كه تو همیشه سخن مرا میشنوی ولی بهخاطر کسانیکه اینجا ایستادهاند، این را گفتم تا آنها ایمان بیاورند كه تو مرا فرستادهای.» پس از این سخنان، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ای ایلعازر، بیرون بیا.» آن مرده، درحالیکه دستها و پاهایش با كفن بسته شده و صورتش با دستمال پوشیده بود بیرون آمد. عیسی به آنها گفت: او را باز كنید و بگذارید برود
انجیل یوحنا ۴۴-۱: ۱۱
خواهران ایلعازر امیدوار بودند که عیسی مسیح به زودی برای شفا دادن برادرشان خواهد آمد. عیسی مسیح عمدا دیر آمد تا دوستش، ایلعازر بمیرد. دلیل این کارش را هیچکس نمی دانست. در ادامه می بینیم که او خیلی عصبانی بود. اما چه چیزی و یا چه کسی باعث عصبانیت او شده بود؟ خواهران ایلعازر؟ مردم؟ حواریون؟ یا دوستش ایلعازر؟ کدامیک از آنها؟ جواب هیچکدام است. دلیل عصبانیت او، مرگ است. بله خود مرگ. در این آیات، در مورد گریه کردن عیسی مسیح نیز نوشته شده است. کتاب انجیل فقط به دو بار گریه کردن او اشاره کرده است. سوال این است که او چرا گریه کرد؟ زیرا که مرگ باعث جدایی بین او و دوستش شده بود. مرگ هم باعث گریه و هم باعث عصبانیت او شده بود
شفا بخشیدن به مردم کار خوبی است و باعث میشود مرگ به تاخیر بیافتد. مرگ روزی سراغ هر کسی خواهد آمد؛ هم کسی که شفا گرفته و هم کسی که نگرفته، انسان های خوب یا بد، همه اعم از هر جنسیتی، مومن یا کافر و غیره. همه و همه آن را خواهند چشید. این روال از زمان آدم ادامه دارد. علت مرگ نافرمانی آدم بود. کل نسل آدم (از جمله من و شما) گروگان مرگ است. ما می گوییم: “درمان و امیدی برای مرگ وجود ندارد”. امید و راه چاره ای برای بیماری و مریضی وجود دارد، به خاطر همین خواهران ایلعازر امیدوار بودند. اما وقتی برادرشان مرد، امیدشان را از دست دادند. این موضوع در مورد ما نیز صدق می کند. در بیمارستان امید وجود دارد، اما امید در گورستان وجود ندارد. مرگ آخرین دشمن است. عیسی مسیح برای شکست دادن این دشمن به این دنیا آمد. او به خواهران ایلعازر چنین گفت
“عیسی گفت: «من قیامت و حیات هستم. کسیکه به من ایمان بیاورد حتّی اگر بمیرد، حیات خواهد داشت”
انجیل یوحنا، ۱۱:۲۵
عیسی مسیح برای از بین بردن مرگ آمده بود. او می خواست به تمامی انسان هایی که خواستار حیات جاودان هستند، زندگی ابدی ببخشد. او برای اثبات حرف های خود، دوستش ایلعازر را در مقابل چشمان مردم، زنده کرد. او به تمامی کسانی که خواستار زندگی جاوید هستند این را تکلیف می کند
دیدگاهشان نسبت به پیامبر
بجز مرگ که آخرین دشمن همه ما هست، ما “دشمنان” کوچک دیگری نیز داریم. این دشمنی ها در مباحثات سیاسی، دینی، فرهنگی و غیره به وجود می آیند. آنها همیشه در اطرافما در حال اتفاقند. این قیسم رویداد ها در دوران زندگی عیسی مسیح هم رخ می داد
با استناد به سخنان گفته شده به شاهدان این معجزه، تصوری از مشکلات آن دوران در ذهن ما شکل می گیرد. اینها بعضی از جملاتی هستند که در کتاب مقدس انجیل نوشته شده است
بسیاری از یهودیانی كه برای دیدن مریم آمده بودند، وقتی آنچه را عیسی انجام داد مشاهده كردند، به او ایمان آوردند. امّا بعضی از آنها پیش فریسیان رفتند و كارهایی را كه عیسی انجام داده بود به آنها گزارش دادند. فریسیان و سران كاهنان با شورای بزرگ یهود جلسهای تشكیل دادند و گفتند: «چه باید كرد؟ این مرد معجزات زیادی میکند. اگر او را همینطور آزاد بگذاریم، همهٔ مردم به او ایمان خواهند آورد و آن وقت رومیان خواهند آمد و معبد بزرگ و ملّت ما را خواهند گرفت.» یکی از آنها یعنی قیافا كه در آن سال، كاهن اعظم بود گفت: «شما اصلاً چیزی نمیدانید. متوجّه نیستید كه لازم است یک نفر بهخاطر قوم بمیرد تا ملّت ما به كلّی نابود نشود.» او این سخن را از خود نگفت، بلكه چون در آن سال كاهن اعظم بود، پیشگویی كرد كه عیسی میباید در راه قوم یهود بمیرد، و نه تنها در راه آن قوم بلكه تا فرزندان خدا را كه پراكنده هستند به صورت یک بدن واحد به هم بپیوندد. از آن روز به بعد آنها توطئه قتل او را چیدند. بعد از آن عیسی دیگر به طور علنی در بین یهودیان رفت و آمد نمیکرد، بلكه از آنجا به ناحیهای نزدیک بیابان، به شهری به نام افرایم رفت و با شاگردان خود در آنجا ماند. عید فصح یهودیان نزدیک بود و عدّهٔ زیادی از آبادیهای اطراف به اورشلیم آمدند تا قبل از عید خود را تطهیر نمایند. آنها در جستجوی عیسی بودند و در معبد بزرگ به یكدیگر میگفتند: «او به جشن نخواهد آمد. نظر شما چیست؟» امّا سران كاهنان و فریسیان دستور داده بودند كه هرکه بداند عیسی كجاست، اطّلاع دهد تا او را دستگیر نمایند
انجیل یوحنا ۵۷-۴۵: ۱۱
بنابراین، تنش افزایش پیدا میکند. عیسی مسیح اعلام کرد كه “رستاخیز و زندگی” است و او بر مرگ غلبه خواهد كرد. در پاسخ به این سخنان، رهبران مذهبی و روحانیون دینی تصمیم کشتن عیسی را گرفتند. بسیاری از مردم به عیسی ایمان آورده بودند تعداد کسانی که هنوز به او ایمان نداشتند کم نبود. بگذارید از خود بپرسیم: اگر شاهد زنده شدن ایلعازر توسط عیسی مسیح بودیم، اگر آن حادثه را با چشمان خود میدیدیم، چه تصمیمی میگرفتیم؟ آیا ما با ایمان آوردن به مسیح، زندگی جاوید را انتخاب میکردیم یا مانند روحانین مذهبی در صدد کشتن عیسی میشدیم و زندگی ما با مرگ از بین میرفت؟ کدامیک؟ کتاب مقدس، انجیل، در مورد نگرشهای مختلف مردم مینویسد. امروزه نیز میبینیم که نگرش های مشابهی نسبت به تکلیف عیسی مسیح وجود دارد
با نزدیک شدن عید پاک، تنش ها افزایش مییافت. موسی این عید را ۱۵۰۰ سال پیش به مناسبت یادآوری نجات از مرگ آغاز کرد. کتاب مقدس به توضیح این مسئله ادامه می دهد: عیسی مسیح برای به اتمام رساندن ماموریت خود، به مردی کمک میکند که همه او را خائن حساب میکنند