آنگاه خداوند از میان گِردباد به ایوب جواب داد: ۲«این کیست که با سخنان پوچ و بی معنی خود از حکمت من انکار می کند؟ ۳ حالا مثل یک مرد آماده شو و به سوالات من جواب بده. ۴ وقتی که اساس زمین را بنا نهادم تو کجا بودی؟ اگر می دانی به من بگو. ۵ آیا می دانی که چه کسی حد و وسعت آن را تعیین نمود؟ چه کسی و به چه ترتیب آن را اندازه کرد؟ ۶ ستونهای آن بر چه چیزی قرار دارند و چه کسی تهداب آن را گذاشت؟ ۷ در هنگام وقوع این چیزها ستارگان صبحگاهی سرود خوشی را با هم زمزمه کردند و فرشتگان آسمان فریاد شادمانی را سردادند
وقتیکه آب بحر از دل زمین فوران کرد چه کسی دروازه های آن را بست؟ ۹ این من بودم که روی بحر را با ابر پوشاندم و با تاریکی غلیظ قنداقش کردم. ۱۰ سرحدات آن را تعیین نمودم و با سواحل احاطه اش کردم. ۱۱ به بحر گفتم: «از اینجا پیشتر نروی و موجهای سرکش ات از این نقطه تجاوز نکنند
آیا در سراسر عمرت به صبح فرمان داده ای که بدمد؟ آیا به شفق گفته ای که در موضعش پدید آید ۱۳ و کرانه های زمین را فرا گیرد تا روشنی صبح شریران را از بین بردارد. ۱۴ شفق، رنگ زمین را لاله گون می سازد و بسان لباس رنگ شده در می آورد. ۱۵ و روشنی روز نمایان شده، دست شریران را از بدکاری کوتاه می سازد
آیا چشمه های بحر را دیده ای یا به اعماق ابحار قدم گذاشته ای؟ ۱۷ آیا دروازه های دنیای تاریک مردگان را کشف کرده ای؟ ۱۸ آیا می دانی که زمین چقدر وسعت دارد؟ اگر می دانی به من جواب بده
آیا می دانی که سرچشمۀ نور در کجا است و تاریکی از کجا می آید؟ ۲۰ آیا می توانی حدود آن ها را بیابی و راهی را که به منشأ آن ها می رود، پیدا کنی؟ ۲۱ تو باید بدانی، زیرا سن تو بسیار زیاد است و در وقت پیدایش دنیا وجود داشتی
آیا در مخزنهای برف داخل شده ای و می دانی که ژاله در کجا ذخیره می شود؟ ۲۳ من آن ها را برای روز مصیبت و جنگ و محاربه انبار کرده ام. ۲۴ آیا می دانی که روشنی از کجا می تابد و باد شرقی از کجا می وزد؟
چه کسی کانالها را برای سیل کنده و مسیر برق را ساخته است؟ ۲۶ چه کسی باران را به بیابانها و جاهای خشک و غیر مسکون می فرستد ۲۷ تا زمینهای متروک و بائر آبیاری شوند و علف بار آورند؟ ۲۸ آیا باران و شبنم پدر دارند؟ ۲۹ یخ را چه کسی تولید می کند و شبنم از کجا بوجود می آید؟ ۳۰ چه کسی آب را مثل سنگ به یخ تبدیل می کند و سطح بحر را منجمد می سازد؟
آیا می توانی ستارگان پروین را بهم ببندی و رشتۀ منظومۀ جبار را بگشائی؟ ۳۲ آیا می توانی حرکت ستارگان را در فصل های مختلف اداره کنی و دُب اکبر را با اقمار آن هدایت نمائی؟ ۳۳ آیا از قوانین آسمان ها اطلاع داری و می توانی آن ها را در روی زمین تطبیق کنی؟
آیا می توانی به ابر ها فرمان بدهی که سیل باران را بر سرت ببارند؟ ۳۵ آیا می توانی به برق امر کنی که در مسیر خود حرکت کند و برق به تو بگوید: «اطاعت می کنم»؟ ۳۶ چه کسی به انسان عقل و حکمت داد؟ ۳۷ چه کسی آنقدر دانش دارد که بتواند ابر ها را بشمارد و مشکهای آسمان را بر روی زمین خالی کند ۳۸ و خاک را بهم آمیخته از آن کلوخ بسازد؟
آیا می توانی برای شیر شکار تهیه کنی و به او و چوچه هایش که در بیشۀ خود در کمین نشسته اند، خوراک بدهی؟ ۴۱ چه کسی برای زاغها که با شکم گرسنه به هر سو پرواز می کنند و چوچه های شان که در آشیانه برای غذا فریاد می زنند، خوراک مهیا می نماید؟
From Books
آنگاه ایوب این چنین به خداوند جواب داد: ۲«من می دانم که تو قادر به هر کاری هستی و هیچ کسی نمی تواند ترا از اراده ات باز دارد. ۳ تو پرسیدی: «چرا با سخنان بی معنی خود حکمت مرا انکار می کنی؟» من براستی از روی نادانی حرف زدم و نمی دانستم که چه می گویم. در بارۀ چیزهائی سخن گفتم که بالا تر از فهم من بودند. ۴ به من گفتی که سخنانت را گوش کنم و به سوال هائی که از من می کنی جواب بدهم. ۵ قبلاً گوش من در بارۀ تو چیزهائی شنیده بود، اما حالا چشم من ترا می بیند، ۶ بنابران، از خودم بدم می آید و در خاک و خاکستر می نشینم و توبه می کنم
دوستان ایوب سرزنش میشوند
بعد از آنکه خداوند سخنان خود را با ایوب تمام کرد، به اَلیفاز تَیمانی فرمود: «من بر تو و دو دوستت قهر هستم، زیرا شما مثل بنده ام، ایوب در بارۀ من حرف درست نزدید. ۸ پس حالا هفت گوساله و هفت قوچ را گرفته پیش بنده ام، ایوب بروید و آن ها را جهت گناه خود بعنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. آنگاه بندۀ من، ایوب برای تان دعا می کند و من دعایش را می پذیرم و گناه شما را می بخشم، زیرا که دربارۀ من مانند ایوب سخنان بجا نگفتید
پس اَلیفاز تَیمانی، بِلدَد شوحی و صوفر نعماتی رفتند و همانطوریکه خداوند فرموده بود، عمل کردند و خداوند دعای ایوب را در حق شان مستجاب نمود
دارائی ایوب دو چند اعاده میشود
پس از آنکه ایوب برای دوستان خود دعا کرد، خداوند دو چندِ همه چیزهائی که ایوب قبلاً داشت به او باز گردانید. ۱۱ بعد همه برادران، خواهران و آشنایانش بخاطر مصیبتی که بر سر او آمده بود، برای تسلی پیش او آمدند و در خانه اش جشن گرفتند. هر کدام آن ها پول و انگشتر طلا به او هدیه دادند
خداوند در سالهای آخر عمر ایوب، بیشتر از اول به او برکت داد. او دارای چهارده هزار گوسفند، شش هزار شتر، هفت هزار جوره گاو و هزار خر ماده شد. ۱۳-۱۴ او همچنین هفت پسر و سه دختر بنامهای یمیمه، قصیعه و قَرَن هفوک داشت. ۱۵ در تمام آن سرزمین هیچ زنی زیبائی دختران ایوب را نداشت و پدر شان به آن ها هم مانند برادران شان ارث داد
بعد از آن ایوب یکصد و چهل سال دیگر زندگی کرد و فرزندان و نواسه های خود را تا نسل چهارم دید ۱۷ و پس از یک عمر طولانی در سن پیری و سالخوردگی چشم از جهان بست
۱۹در غروب روز یکشنبه وقتی شاگردان از ترس یهودیان در پشت درهای بسته به دور هم جمع شده بودند عیسی آمده در میان آنها ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد.» ۲۰و بعد دست ها و پهلوی خود را به آنها نشان داد. وقتی شاگردان، خداوند را دیدند بسیار شاد شدند. ۲۱عیسی باز هم گفت: «سلام بر شما باد! همان طور که پدر مرا فرستاد من نیز شما را می فرستم.» ۲۲بعد از گفتن این سخن، عیسی بر آنها دمید و گفت: «روح القدس را بیابید، ۲۳گناهان کسانی را که ببخشید بخشیده می شود و آنانی را که نبخشید، بخشیده نخواهد شد.»
عیسی و توما
۲۴یکی از دوازده شاگرد یعنی توما که به معنی دوگانگی است موقعی که عیسی آمد با آن ها نبود. ۲۵پس وقتی که دیگر شاگردان به او گفتند: «ما خداوند را دیده ایم»، او گفت: «من تا جای میخ ها را در دستش نبینم و تا انگشت خود را در جای میخ ها و دستم را در پهلویش نگذارم باور نخواهم کرد
۲۶بعد از هشت روز، وقتی شاگردان بار دیگر با هم بودند و توما هم با آنها بود، با وجود اینکه درها بسته بود، عیسی به درون آمد و در میان آنها ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد.» ۲۷و بعد به توما گفت: «انگشت خود را به اینجا بیاور، دست های مرا ببین، دست خود را بر پهلوی من بگذار و دیگر بی ایمان نباش بلکه ایمان داشته باش.» ۲۸توما گفت: «ای خداوند من و ای خدای من.» ۲۹عیسی گفت: «آیا تو به خاطر اینکه مرا دیده ای ایمان آوردی؟ خوشا به حال کسانی که مرا ندیده اند و ایمان می آورند
مقصد از نوشتن این کتاب
۳۰عیسی معجزات بسیار دیگری در حضور شاگردان خود انجام داد که در این کتاب نوشته نشد. ۳۱ولی اینقدر نوشته شد تا شما ایمان بیاورید که عیسی، مسیح و پسر خداست و تا ایمان آورده بوسیلۀ نام او صاحب زندگی ابدی شوید
چندی بعد عیسی در کنار بحیرۀ طبریه بار دیگر خود را به شاگردان ظاهر ساخت. ظاهر شدن او اینطور بود: ۲شمعون پِترُس و تومای ملقب به دوگانگی و نتنائیل که اهل قانای جلیل بود و دو پسر زَبدی و دو شاگرد دیگر در آنجا بودند. ۳شمعون پِترُس به آن ها گفت: «من می خواهم به ماهیگیری بروم.» آن ها گفتند: «ما هم با تو می آئیم.» پس آن ها به راه افتاده سوار کشتی ای شدند. اما در آن شب چیزی صید نکردند. ۴وقتی صبح شد، عیسی در ساحل ایستاده بود ولی شاگردان او را نشناختند. ۵او به آن ها گفت: «دوستان، چیزی گرفته اید؟» آن ها جواب دادند: «نخیر.» ۶عیسی به آن ها گفت: «تور را به طرف راست کشتی بیندازید، در آنجا ماهی خواهید یافت.» آن ها همین کار را کردند و آنقدر ماهی گرفتند که نتوانستند تور را به داخل کشتی بکشند. ۷پس آن شاگردی که عیسی او را دوست می داشت به پِترُس گفت: «این خداوند است!» وقتی شمعون پِترُس که برهنه بود این را شنید لباس خود را به خود پیچید و خود را به داخل آب انداخت. ۸بقیه شاگردان با کشتی بطرف خشکی آمدند و تور پُر از ماهی را به دنبال خود می کشیدند زیرا از خشکی فقط یکصد متر دور بودند. ۹وقتی به خشکی رسیدند در آنجا آتشی دیدند که ماهی روی آن قرار داشت و با مقداری نان آماده بود. ۱۰عیسی به آن ها گفت: «مقداری از ماهی هایی را که حالا گرفتید بیاورید.» ۱۱شمعون پِترُس به طرف کشتی رفت و توری را که از یکصد و پنجاه و سه ماهی بزرگ پُر بود به خشکی کشید و با وجود آن همه ماهی، تور پاره نشد. ۱۲عیسی به آن ها گفت: «بیائید نان بخورید.» هیچ یک از شاگردان جرأت نکرد از او بپرسد: «تو کیستی؟» آن ها می دانستند که او خداوند است. ۱۳پس عیسی پیش آمده نان را برداشت و به آنها داد و ماهی را نیز همینطور
۱۴این سومین باری بود که عیسی پس از رستاخیز از مردگان به شاگردانش ظاهر شد
عیسی و پِترُس
۱۵بعد از صرف نان، عیسی به شمعون پِترُس گفت: «ای شمعون پسر یونا، آیا به من بیش از اینها محبت داری؟» پِترُس جواب داد: «بلی، ای خداوند، تو می دانی که تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «پس به بره های من خوراک بده.» ۱۶بار دوم پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا به من محبت داری؟» پِترُس جواب داد: «ای خداوند، تو می دانی که تو را دوست دارم.» عیسی به او گفت: «پس از گوسفندان من نگهبانی کن.» ۱۷سومین بار عیسی از او پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا مرا دوست داری؟» پِترُس از اینکه بار سوم از او پرسید آیا مرا دوست داری غمگین شده گفت: «خداوندا تو از همه چیز اطلاع داری، تو می دانی که تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا خوراک بده. ۱۸در حقیقت به تو می گویم در وقتی که جوان بودی کمر خود را می بستی و به هرجا که می خواستی می رفتی، ولی وقتی پیر شوی دست هایت را دراز خواهی کرد و دیگران تو را خواهند بست و به جائی که نمی خواهی، خواهند برد.» ۱۹به این وسیله عیسی اشاره به نوع مرگی نمود که پِترُس برای عزت و جلال خدا باید به آن جان بدهد و بعد به او گفت: «به دنبال من بیا
عیسی و آن شاگرد دیگر
۲۰پِترُس چهار طرف خود را دید و دید آن شاگردی که عیسی او را دوست داشت از عقب می آید یعنی همان شاگردی که در وقت شام پهلوی عیسی نشسته و از او پرسیده بود: «خداوندا، کیست آن کس که تو را تسلیم خواهد کرد؟» ۲۱وقتی پِترُس چشمش به آن شاگرد افتاد از عیسی پرسید: «خداوندا، عاقبت او چه خواهد بود؟» ۲۲عیسی به او گفت: «اگر ارادۀ من این باشد که تا وقت آمدن من او بماند به تو چه ربطی دارد؟ تو به دنبال من بیا.» ۲۳این گفتۀ عیسی در میان برادران پیچید و همه گمان کردند که آن شاگرد نخواهد مرد، ولی در واقع عیسی نگفت که او نخواهد مرد. او فقط گفته بود: «اگر ارادۀ من این باشد که تا وقت آمدن من او بماند به تو چه ربطی دارد؟» ۲۴و این همان شاگردی است که این چیزها را نوشته و به درستی آن ها شهادت می دهد و ما می دانیم که شهادت او راست است
خاتمه
۲۵البته عیسی کارهای بسیار دیگری هم انجام داد که اگر جزئیات آن ها به تفصیل نوشته شود گمان می کنم تمام دنیا هم گنجایش کتابهائی را که نوشته می شد نمی داشت
۱تِیوفیلوس عزیزم، من در اولین رساله خود دربارۀ تمام اعمال و تعالیم عیسی از ابتدا ۲تا روزیکه بوسیله روح القدس اوامر لازم را به رسولان برگزیدۀ خود داد و به آسمان برده شد به تو نوشتم: ۳او پس از مرگ، با دلایل بسیار، خود را به این کسان زنده نشان داد و مدت چهل روز بار ها به ایشان ظاهر شد و دربارۀ پادشاهی خدا با آن ها صحبت کرد. ۴وقتی او هنوز در بین آنها بود به ایشان گفت: «اورشلیم را ترک نکنید بلکه در انتظار آن وعدۀ پدر، که در خصوص آن به شما گفته بودم، باشید. ۵یحیی با آب تعمید می داد اما بعد از چند روز شما با روح القدس تعمید خواهید یافت
صعود عیسی مسیح
۶پس هنگامی که همه دور هم جمع بودند از او پرسیدند: «خداوندا، آیا وقت آن رسیده است که تو بار دیگر سلطنت را به اسرائیل بازگردانی؟» ۷عیسی جواب داد: «برای شما لزومی ندارد که تاریخ ها و زمان هایی را که پدر در اختیار خود نگه داشته است، بدانید. ۸اما وقتی روح القدس بر شما نازل شود قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمام یهودیه و سامره و تا دورافتاده ترین نقاط دنیا شاهدان من خواهید بود.» ۹همینکه عیسی این را گفت، در حالیکه همه می دیدند، بالا برده شد و ابری او را از نظر ایشان ناپدید ساخت
۱۰هنگامی که او می رفت و چشمان آنها هنوز به آسمان دوخته شده بود دو مرد سفید پوش در کنار آنها ایستادند ۱۱و پرسیدند: «ای مردان جلیلی، چرا اینجا ایستاده اید و به آسمان می بینید؟ همین عیسی که از پیش شما به آسمان بالا برده شد، همانطوریکه بالا رفت و شما دیدید، دوباره به همین طریق باز خواهد گشت