شستن پاهای شاگردان
یک روز پیش از عید فِصَح بود. عیسی فهمید که ساعتش فرا رسیده است و می بایست این جهان را ترک کند و پیش پدر برود. او که همیشه به متعلقان خود در این دنیا محبت می داشت، آن ها را تا به آخر محبت داشت. ۲وقت خوردن نان شب بود و شیطان قبلاً یهودای اسخریوطی پسر شمعون را شورانده بود که عیسی را تسلیم نماید. ۳عیسی که می دانست پدر همه چیز را به دست او سپرده و از جانب خدا آمده است و به سوی او می رود، ۴از سر دسترخوان برخاسته، لباس خود را کنار گذاشت و قدیفه ای گرفته به کمر بست. ۵بعد از آن در لگنی آب ریخت و شروع کرد به شستن پاهای شاگردان و خشک کردن آن ها با قدیفه ای که به کمر بسته بود. ۶وقتی نوبت به شمعون پِترُس رسید او به عیسی گفت: «ای خداوند، آیا تو می خواهی پاهای مرا بشوئی؟» ۷عیسی در جواب گفت: «تو اکنون نمی فهمی من چه می کنم ولی بعداً خواهی فهمید.» ۸پِترُس گفت: «هرگز نمی گذارم پاهای مرا بشوئی.» عیسی به او گفت: «اگر تو را نشویم تو در من حصه نخواهی داشت.» ۹شمعون پِترُس گفت: «پس ای خداوند، نه تنها پاهای مرا بلکه دستها و سرم را نیز بشوی.» ۱۰عیسی گفت: «کسی که غسل کرده است احتیاجی به شستشو ندارد بجز شستن پاهایش. او از سر تا پا پاک است و شما پاک هستید، ولی نه همه.» ۱۱چون او می دانست چه کسی او را تسلیم خواهد نمود، به همین دلیل گفت همۀ شما پاک نیستید
۱۲بعد از آنکه پاهای آنها را شست و لباس خود را پوشید و دوباره سر دسترخوان نشست، از آن ها پرسید: «آیا فهمیدید برای شما چه کردم؟ ۱۳شما مرا استاد و خداوند خطاب می کنید و درست هم می گویید زیرا که چنین هستم. ۱۴پس اگر من که استاد و خداوند شما هستم پاهای شما را شسته ام، شما هم باید پاهای یکدیگر را بشوئید. ۱۵به شما نمونه ای دادم تا همانطور که من با شما رفتار کردم شما هم رفتار کنید. ۱۶به یقین بدانید که هیچ غلامی از ارباب خود و هیچ قاصدی از فرستندۀ خویش بزرگتر نیست. ۱۷هرگاه اینرا فهمیدید، خوشا به حال شما اگر به آن عمل نمائید
۱۸آنچه می گویم مربوط به همۀ شما نیست. من کسانی را که برگزیده ام می شناسم. اما این پیشگوئی باید تمام شود: آن کس که با من نان می خورد، برضد من برخاسته است. ۱۹اکنون پیش از وقوع این را به شما می گویم تا وقتی واقع شود ایمان آورید که من هستم. ۲۰بیقین بدانید هر که، کسی را که من می فرستم بپذیرد مرا پذیرفته است و هر که مرا بپذیرد فرستندۀ مرا پذیرفته است
پیشگویی دربارۀ تسلیم شدن
۲۱وقتی عیسی این را گفت روحاً سخت پریشان شد و به طور آشکار فرمود: «به یقین بدانید که یکی از شما مرا تسلیم دشمنان خواهد کرد.» ۲۲شاگردان با شک و تردید به یکدیگر می دیدند زیرا نمی دانستند این را دربارۀ کدام یک از آن ها می گوید. ۲۳یکی از شاگردان که عیسی او را دوست می داشت پهلوی او نشسته بود. ۲۴پس شمعون پِترُس با اشاره از او خواست از عیسی بپرسد که او دربارۀ کدام یک از آن ها صحبت می کند. ۲۵بنابراین آن شاگرد به عیسی نزدیکتر شده از او پرسید: «ای خداوند، او کیست؟» ۲۶عیسی جواب داد: «من این لقمه نان را در کاسه تر کرده به او می دهم، او همان شخص است.» پس وقتی لقمه نانرا در کاسه تر کرد، آن را به یهودا پسر شمعون اسخریوطی داد. ۲۷همینکه یهودا لقمه را گرفت شیطان در هست او درآمد. عیسی به او گفت: «آنچه را می کنی زودتر بکن.» ۲۸ولی از کسانی که سر دسترخوان بودند هیچ کس نفهمید مقصد او از این سخن چه بود. ۲۹بعضی گمان کردند که چون یهودا مسئول کیسۀ پول بود عیسی به او می گوید که هرچه برای عید لازم دارند خریداری نماید و یا چیزی به فقرا بدهد. ۳۰همینکه یهودا لقمه را گرفت بیرون رفت و شب بود
فرمان نو
۳۱وقتی یهودا بیرون رفت عیسی گفت: «اکنون پسر انسان جلال می یابد و به وسیله او خدا نیز جلال می یابد. ۳۲و اگر خدا به وسیله او جلال یابد خدا نیز او را جلال خواهد داد و این جلال به زودی شروع می شود. ۳۳ای فرزندان من، زمانی کوتاه با شما هستم. آنگاه به دنبال من خواهید گشت و همانطور که به یهودیان گفتم اکنون به شما هم می گویم آن جائی که من میروم شما نمی توانید بیایید. ۳۴به شما حکم نو می دهم: یکدیگر را دوست بدارید. همانطور که من شما را دوست داشته ام شما نیز یکدیگر را دوست بدارید. ۳۵اگر نسبت به یکدیگر محبت داشته باشید، همه خواهند فهمید که شاگردان من هستید
پیشگویی انکار پِترُس
۳۶شمعون پِترُس به او گفت: «ای خداوند، کجا می روی؟» عیسی جواب داد: «جایی که می روم تو حالا نمی توانی به دنبال من بیایی، اما بعدها خواهی آمد.» ۳۷پِترُس گفت: «ای خداوند، چرا نمی توانم همین حالا بدنبال تو بیایم؟ من حاضرم جان خود را به خاطر تو بدهم.» ۳۸عیسی به او جواب داد: «آیا حاضر هستی جان خود را به خاطر من بدهی؟ بیقین بدان که پیش از بانگ خروس سه بار خواهی گفت که مرا نمی شناسی
عیسی یگانه راه به سوی خداست
۱دل های شما پریشان نشود. به خدا توکل نمائید، به من نیز ایمان داشته باشید. ۲در خانۀ پدر من منزل بسیار است. اگر چنین نمی بود، به شما می گفتم. من می روم تا مکانی برای شما آماده سازم. ۳پس از اینکه رفتم و مکانی برای شما آماده ساختم، دوباره می آیم و شما را پیش خود می برم تا جایی که من هستم شما نیز باشید. ۴شما می دانید به کجا می روم و راه آن را نیز می دانید.» ۵توما گفت: «ای خداوند، ما نمی دانیم تو به کجا می روی، پس چگونه می توانیم راه را بدانیم.» ۶عیسی به او گفت: «من راه و راستی و زندگی هستم، هیچ کس جز بوسیلۀ من نزد پدر نمی آید. ۷اگر مرا می شناختید پدر مرا نیز می شناختید، از این پس شما او را می شناسید و او را دیده اید.» ۸فیلیپُس به او گفت: «ای خداوند، پدر را به ما نشان بده و این برای ما کافی است.» ۹عیسی به او گفت: «ای فیلیپُس، در این مدت طولانی، من با شما بوده ام و تو هنوز مرا نشناخته ای؟ هرکه مرا دید پدر را دیده است. پس چگونه می گویی پدر را به ما نشان بده؟ ۱۰آیا باور نمی کنی که من در پدر هستم و پدر در من است. سخنانی که به شما می گویم از خودم نیست. آن پدری که در من ساکن است همۀ این کارها را انجام می دهد. ۱۱به من ایمان داشته باشید که من در پدر هستم و پدر در من است. در غیر این صورت به خاطر اعمالی که از من دیده اید به من ایمان داشته باشید. ۱۲بیقین بدانید هرکه به من ایمان بیاورد آنچه را من می کنم خواهد کرد و حتی کارهای بزرگتری هم انجام خواهد داد، زیرا من نزد پدر می روم ۱۳و هرچه به نام من بخواهید آن را انجام خواهم داد تا پدر در پسر جلال یابد. ۱۴اگر چیزی به نام من بخواهید آن را انجام خواهم داد
وعدۀ روح القدس
۱۵اگر مرا دوست دارید اوامر مرا اطاعت خواهید کرد ۱۶و من از پدر درخواست خواهم کرد و او پشتیبان دیگری به شما خواهد داد که همیشه با شما بماند. ۱۷یعنی همان روح راستی که جهان نمی تواند بپذیرد زیرا او را نمی بیند و نمی شناسد ولی شما او را می شناسید، چون او پیش شما می ماند و در شما خواهد بود. ۱۸شما را تنها نمی گذارم، پیش شما بر می گردم. ۱۹پس از اندک زمانی، دنیا دیگر مرا نخواهد دید اما شما مرا خواهید دید و چون من زنده ام شما هم زندگی می کنید. ۲۰در آن روز خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما
۲۱هرکه احکام مرا قبول کند و مطابق آن ها عمل نماید او کسی است که مرا دوست دارد و هرکه مرا دوست دارد پدر من او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست داشته خود را به او ظاهر خواهم ساخت.» ۲۲یهودا (نه یهودای اسخریوطی) از او پرسید: «ای خداوند، چرا می خواهی خود را به ما ظاهر سازی اما نه به جهان؟» ۲۳عیسی در جواب او گفت: «هرکه مرا دوست دارد مطابق آنچه می گویم عمل خواهد نمود و پدر من او را دوست خواهد داشت و ما پیش او آمده و با او خواهیم ماند. ۲۴کسی که مرا دوست ندارد مطابق گفتار من عمل نمی کند. آنچه شما می شنوید از خودم نیست بلکه از پدری که مرا فرستاده است۲۵این چیزها را وقتی هنوز با شما هستم می گویم۲۶اما پشتیبان شما یعنی روح القدس که پدر به نام من خواهد فرستاد همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه را به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد
۲۷سلامتی برای شما به جا می گذارم، من سلامتی خود را به شما می دهم. دنیا نمی تواند آن سلامتی را به طوری که من به شما می دهم بدهد. دل های شما پریشان نشود و ترسان نباشید. ۲۸شنیدید که به شما گفتم من می روم ولی نزد شما بر می گردم. اگر مرا دوست می داشتید از شنیدن اینکه من پیش پدر می روم شاد می شدید زیرا پدر از من بزرگتر است. ۲۹اکنون پیش از اینکه این کار عملی شود به شما گفتم تا وقتی واقع می شود ایمان بیاورید. ۳۰بعد از این با شما زیاد سخن نمی گویم زیرا سردار این دنیا می آید، او بر من هیچ قدرتی ندارد، ۳۱اما برای اینکه دنیا بداند که من پدر را دوست دارم، اوامر او را به طور کامل انجام می دهم. برخیزید از اینجا برویم
تاک حقیقی
۱من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است. ۲هر شاخه ای را که در من ثمر نیاورد می برد و هر شاخه ای که ثمر بیاورد آن را پاک می سازد تا میوۀ بیشتری به بار آورد. ۳شما با سخنانی که به شما گفتم پاک شده اید. ۴در من بمانید و من در شما. همانطور که هیچ شاخه ای نمی تواند بخودی خود میوه دهد مگر آنکه در تاک بماند، شما نیز نمی توانید ثمر بیاورید مگر آنکه در من بمانید
۵من تاک هستم و شما شاخه های آن هستید. هرکه در من بماند و من در او، میوۀ بسیار می آورد چون شما نمی توانید جدا از من کاری انجام دهید. ۶اگر کسی در من نماند مانند شاخه ای به دور افگنده می شود و خشک می گردد. مردم شاخه های خشکیده را جمع می کنند و در آتش می اندازند و می سوزانند. ۷اگر در من بمانید و سخنان من در شما بماند هرچه می خواهید بطلبید که حاجت شما برآورده می شود. ۸جلال پدر من در این است که شما میوۀ فراوان بیاورید و به این طریق شاگردان من خواهید بود. ۹همانطور که پدر مرا دوست داشته است من هم شما را دوست داشته ام. در محبت من بمانید. ۱۰اگر مطابق احکام من عمل کنید در محبت من خواهید ماند، همانطور که من احکام پدر را اطاعت نموده ام و در محبت او ساکن هستم
۱۱این چیزها را به شما گفته ام تا خوشی من در شما باشد و خوشی شما کامل گردد. ۱۲حکم من اینست که یکدیگر را دوست بدارید، همانطور که من شما را دوست داشتم. ۱۳محبتی بزرگتر از این نیست که کسی جان خود را فدای دوستان خود کند. ۱۴شما دوستان من هستید اگر احکام مرا انجام دهید. ۱۵دیگر شما را بنده نمی خوانم زیرا بنده نمی داند اربابش چه می کند. من شما را دوستان خود خوانده ام زیرا هرچه را از پدر خود شنیدم برای شما شرح دادم. ۱۶شما مرا برنگزیده اید بلکه من شما را برگزیده ام و مقرر کردم که بروید و ثمر بخش باشید ـ ثمری که دائمی باشد تا هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما عطا نماید. ۱۷حکم من برای شما اینست که یکدیگر را دوست بدارید
نفرت دنیا
۱۸اگر دنیا از شما نفرت دارد بدانید که پیش از شما از من نفرت داشته است. ۱۹اگر شما متعلق به این دنیا می بودید دنیا متعلقان خود را دوست می داشت، اما چون شما از این دنیا نیستید و من شما را از دنیا برگزیده ام، به این سبب جهان از شما نفرت دارد. ۲۰آنچه را گفتم به خاطر بسپارید: غلام از ارباب خود بزرگتر نیست. اگر به من آزار رسانیدند به شما نیز آزار خواهند رسانید و اگر از تعالیم من پیروی کردند از تعالیم شما نیز پیروی خواهند نمود. ۲۱چون شما به من تعلق دارید آن ها با شما چنین رفتاری خواهند داشت زیرا فرستندۀ مرا نمی شناسند. ۲۲اگر من نمی آمدم و با آن ها سخن نمی گفتم آن ها گناهی نمی داشتند، ولی اکنون دیگر برای گناه خود عذری ندارند. ۲۳کسی که از من نفرت داشته باشد از پدر من نیز نفرت دارد. ۲۴اگر در میان آنها کارهایی را که هیچ شخص دیگر قادر به انجام آن ها نیست انجام نمی دادم گناهی نمی داشتند ولی آن ها آن کارها را دیده اند ولی با وجود این، هم از من و هم از پدر من نفرت دارند. ۲۵و به این ترتیب تورات آن ها که می گوید: «بی جهت از من نفرت دارند» تمام می شود
۲۶اما وقتی پشتیبان شما که او را از جانب پدر نزد شما می فرستم بیاید یعنی روح راستی که از پدر صادر می گردد، او دربارۀ من شهادت خواهد داد ۲۷و شما نیز شاهدان من خواهید بود زیرا از ابتدا با من بوده اید
۱این چیزها را به شما گفتم تا لغزش نخورید. ۲شما را از کنیسه ها بیرون خواهند کرد و در حقیقت زمانی می آید که هرکه شما را بکشد گمان می کند که با این کار به خدا خدمت می نماید. ۳این کارها را با شما خواهند کرد، زیرا نه پدر را می شناسند و نه مرا. ۴این چیزها را به شما گفتم تا وقتی زمان وقوع آن ها برسد گفتار مرا به خاطر آورید
کار روح القدس
این چیزها را در اول به شما نگفتم زیرا خودم با شما بودم ۵اما اکنون پیش کسی که مرا فرستاد می روم و هیچ یک از شما نمی پرسید: کجا می روی؟ ۶ولی چون این چیزها را به شما گفتم دل های شما پُر از غم شد. ۷با وجود این، این حقیقت را به شما می گویم که رفتن من برای شما بهتر است زیرا اگر من نروم پشتیبان تان پیش شما نمی آید اما اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد ۸و وقتی او می آید دنیا را در مورد گناه و عدالت و قضاوت متقاعد می سازد. ۹گناه را نشان خواهد داد چون به من ایمان نیاوردند، ۱۰عدالت را آشکار خواهد ساخت چون من پیش پدر می روم و دیگر مرا نخواهند دید ۱۱و واقعیت قضاوت به آن ها ثابت می شود چون حکمران این دنیا ملامت شده است
۱۲چیزهای بسیاری هست که باید به شما بگویم ولی شما فعلاً طاقت شنیدن آن ها را ندارید. ۱۳در هر حال، وقتی او که روح راستی است بیاید شما را به تمام حقیقت رهبری خواهد کرد، زیرا از خود سخن نخواهد گفت بلکه فقط دربارۀ آنچه بشنود سخن می گوید و شما را از امور آینده باخبر می سازد. ۱۴او مرا جلال خواهد داد، زیرا حقایقی را که از من دریافت کرده به شما اعلام خواهد نمود. ۱۵هرچه پدر دارد از آن من است و به همین دلیل بود که گفتم: حقایقی را که از من دریافت کرده به شما اعلام خواهد نمود
غم و خوشی
۱۶بعد ازمدتی، دیگر مرا نمی بینید ولی باز بعد از چند روز مرا خواهید دید.» ۱۷پس بعضی از شاگردان به یکدیگر گفتند: «چرا او می گوید: بعد از مدتی دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدتی مرا خواهید دید، چون به نزد پدر می روم؟ مقصد او از این سخن چیست؟» ۱۸سپس آن ها گفتند: «این مدتی که او دربارۀ آن سخن می گوید چیست؟ ما نمی دانیم دربارۀ چه چیز صحبت می کند.» ۱۹عیسی فهمید که آن ها می خواهند در این باره از او چیزی بپرسند، پس به آن ها گفت: «من به شما گفتم که بعد از مدتی، دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدتی مرا خواهید دید. آیا بحث شما دربارۀ این است؟ ۲۰به یقین بدانید که شما اشک خواهید ریخت و ماتم خواهید گرفت ولی جهان خوشی خواهد کرد. شما غمگین خواهید شد ولی غم شما به خوشی مبدل خواهد گشت. ۲۱یک زن در وقت ولادت درد می کشد و از درد ناراحت است اما همین که طفل به دنیا می آید درد و ناراحتی خود را فراموش می کند به خاطر اینکه یک انسان به دنیا آمده است. ۲۲شما هم همینطور اکنون غمگین و ناراحت هستید ولی شما را باز خواهم دید و در آن وقت شادمان خواهید شد و هیچ کس نمی تواند این خوشی را از شما بگیرد. ۲۳در آن روز دیگر از من چیزی نخواهید پرسید. به یقین بدانید که هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما خواهد داد. ۲۴تا کنون چیزی به نام من نخواسته اید، بخواهید تا به دست آورید و خوشی شما کامل گردد
پیروزی بر جهان
۲۵تا به حال با مَثَل و کنایه با شما سخن گفته ام ولی زمانی خواهد آمد که دیگر با مَثَل و کنایه با شما صحبت نخواهم کرد، بلکه واضح و بی پرده دربارۀ پدر با شما سخن خواهم گفت. ۲۶وقتی آن روز برسد خواهش خود را به نام من از خدا خواهید کرد و من نمی گویم که برای شما از پدر تقاضا خواهم نمود، ۲۷زیرا پدر خودش شما را دوست دارد چون شما مرا دوست داشته اید و قبول کرده اید که من از جانب خدا آمده ام. ۲۸من از نزد پدر آمدم و به دنیا وارد شدم و اکنون دنیا را ترک می کنم و به سوی پدر می روم
۲۹شاگردان با او گفتند: «حالا به طور واضح و بدون اشاره و کنایه سخن می گویی. ۳۰ما اکنون مطمئن هستیم که تو همه چیز را می دانی و لازم نیست کسی چیزی از تو بپرسد و به این دلیل است که ما ایمان داریم تو از نزد خدا آمده ای.» ۳۱عیسی جواب داد: «آیا حالا ایمان دارید؟ ۳۲ببینید، ساعتی می آید ـ و در واقع هم اکنون شروع شده است ـ که همۀ شما پراگنده می شوید و به خانه های خود می روید و مرا تنها می گذارید. با وجود این، من تنها نیستم زیرا پدر با من است. ۳۳این چیزها را به شما گفتم تا در من سلامتی داشته باشید. در دنیا رنج و زحمت خواهید داشت. ولی شجاع باشید، من بر دنیا پیروز شده ام
.
From Books
نزول روح القدس
۱وقتی روز عید پنتیکاست رسید، همۀ شاگردان در یکجا با یکدل جمع بودند. ۲ناگهان صدایی شبیه وزش باد شدید از آسمان آمد و تمام خانه ای را که در آن نشسته بودند پُر ساخت. ۳در برابر چشم آنها زبانه هایی مانند زبانه های آتش ظاهر شد که از یکدیگر جدا گشته و بر هر یک از آنها قرار گرفت. ۴همه از روح القدس پُر گشتند و به طوری که روح به ایشان قدرت تکلم بخشید به زبان های دیگر شروع به صحبت کردند
۵در آن زمان یهودیان خداپرست از تمام ملت های زیر آسمان، در اورشلیم اقامت داشتند. ۶وقتی آن صدا به گوش رسید، جمعیت گرد آمدند و چون هر کس به زبان خود سخنان رسولان را شنید، همه غرق حیرت شدند ۷و در کمال تعجب اظهار داشتند: «مگر همه این کسانی که صحبت می کنند جلیلی نیستند؟ ۸پس چطور است که همه ما فرداً فرد پیام آنها را بزبان خود ما می شنویم؟ ۹ما که از پارتیان و مادیان و ایلامیان و اهالی بین النهرین و یهودیه و کَپَدوکیه و پُنطُس و ایالات آسیا ۱۰و فریجیه و پمفیلیه و مصر و نواحی لیبی که متصل به قیروان است و زائران رومی، هم یهودیان و هم آنانی که دین یهود را پذیرفته اند، ۱۱و اهالی کریت و عربستان هستیم، شرح کارهای بزرگ خدا را بزبان خود ما می شنویم.» ۱۲همه حیران و سرگردان به یکدیگر می گفتند: «یعنی چه؟» ۱۳اما بعضی مسخره کنان میگفتند: «اینها از شراب تازه مست شده اند.»
پیام پِترُس
۱۴اما پِترُس با آن یازده رسول برخاست و صدای خود را بلند کرد و خطاب به جماعت گفت: «ای یهودیان و ای ساکنان اورشلیم، توجه کنید: بدانید و آگاه باشید که ۱۵بر خلاف گمان شما این مردان مست نیستند؛ زیرا اکنون ساعت نُه صبح است. ۱۶بلکه این همان چیزی است که یوئیل نبی در نظر داشت وقتی گفت
۱۷«خدا می فرماید در زمان آخر چنین خواهم کرد: از روح خود بر تمام انسانها می بارانم و پسران و دختران شما نبوّت خواهند کرد و جوانان شما رؤیاها و پیران شما خوابها خواهند دید. ۱۸بلی، حتی بر غلامان و کنیزان خود در آن ایام از روح خود خواهم بارانید و ایشان نبوّت خواهند کرد. ۱۹و در آسمان عجایب و بر روی زمین نشانه هائی ظاهر خواهم نمود، یعنی خون، آتش و دود غلیظ. ۲۰پیش از آمدن آن روز بزرگ و پُر شکوه خداوند، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه رنگ خون خواهد گرفت ۲۱و چنان خواهد شد که هر که نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت
۲۲ای مردان اسرائیلی به این سخنان گوش دهید. عیسی ناصری مردی بود که خدمتش از جانب خدا بوسیله معجزات و عجایب و نشانه هائی که خدا توسط او در میان شما انجام داد به ثبوت رسید، همانطوریکه خود شما خوب میدانید. ۲۳شما این مرد را، که مطابق نقشه و پیش دانی خدا به دست شما تسلیم شد، به وسیلۀ گناهکاران به صلیب میخکوب کردید و کشتید. ۲۴اما خدا او را زنده کرد و از عذاب مرگ رهایی داد، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگ خود نگه دارد. ۲۵داود دربارۀ او می فرماید
«خداوند را همیشه پیش روی خود می بینم. چونکه در دست راست من است، لغزش نمی خورم. ۲۶از این رو دل من خوشی و زبانم شادمانی می کند. بدنم نیز در امید ساکن می باشد، ۲۷زیرا جانم را در عالم مرگ ترک نمی کنی و نمی گذاری که قدوست فساد را ببیند. ۲۸تو راه زندگی را به من شناسانیده ای و با حضور خود مرا از شادمانی پُر خواهی کرد
۲۹ای برادران دربارۀ پدر ما داود واضع باید بگویم که او نه فقط مُرد و به خاک سپرده شد بلکه مقبرۀ او نیز تا به امروز در میان ما باقی است. ۳۰و چون او نبی بود و می دانست که خدا برای او سوگند یاد کرده است که از نسل او کسی را بر تخت سلطنت بنشاند، ۳۱از قبل، رستاخیز مسیح را پیش بینی نموده دربارۀ آن گفت
«او در عالم مرگ ترک نشد و جسد او هرگز فاسد نگردید
۳۲خدا همین عیسی را پس از مرگ زنده کرد و همه ما بر آن شاهد هستیم. ۳۳حال که عیسی به دست راست خدا بالا بُرده شده، روح القدس وعده شده را از پدر یافته و به ما ریخته است، شما این چیز ها را می بینید و می شنوید. ۳۴زیرا داود به عالم بالا صعود نکرد اما خود او می گوید
«خداوند به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین ۳۵تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم
۳۶پس ای جمیع قوم اسرائیل، به یقین بدانید که خدا این عیسی را که شما مصلوب کردید، خداوند و مسیح ساخته است
۳۷وقتی آن ها این را شنیدند دل های شان شکست و از پِترُس و دیگر رسولان پرسیدند: «ای برادران، چه کنیم؟» ۳۸پِترُس به ایشان گفت: «توبه کنید و همه شما فرداً فرد برای آمرزش گناهان تان به نام عیسی مسیح تعمید بگیرید که روح القدس یعنی بخشش خدا را خواهید یافت، ۳۹زیرا این وعده برای شما و فرزندان شما و برای کسانی است که دور هستند یعنی هر که خداوند، خدای ما او را بخواند
۴۰پِترُس با سخنان بسیار دیگر شهادت می داد و آنها را تشویق می کرد و می گفت: «خود را از این اشخاص نادرست جدا کنید.» ۴۱پس کسانیکه پیام او را پذیرفتند تعمید یافتند و در همان روز تقریباً سه هزار نفر به ایشان پیوستند. ۴۲آنها همیشه وقت خود را با شنیدن تعالیم رسولان و مشارکت برادرانه و پاره کردن نان و دعا می گذرانیدند
روش زندگی ایمانداران
۴۳در اثر عجایب و معجزات بسیاری که توسط رسولان به عمل می آمد، خوف خدا بر همه افتاده بود. ۴۴تمام ایمانداران با هم همدست و در مال همدیگر شریک بودند. ۴۵مال و دارایی خود را می فروختند و به نسبت احتیاج هرکس بین خود تقسیم می کردند. ۴۶آنها هر روز در عبادتگاه دور هم جمع می شدند و در خانه های خود نان را پاره میکردند و با دلخوشی و صمیمیت با هم غذا می خوردند. ۴۷خدا را حمد می کردند و مورد احترام همۀ مردم بودند و خداوند هر روز کسانی را که نجات می یافتند، به جمع ایشان می افزود
آفرینش جهان
در ابتدا خدا آسمان ها و زمین را آفرید. ۲زمین خالی و بدون شکل بود. همه جا آب بود و تاریکی آنرا پوشانیده بود و روح خدا بر روی آبها حرکت می کرد. ۳خدا فرمود: «روشنی بشود» و روشنی شد. ۴خدا دید که روشنی نیکوست و روشنی را از تاریکی جدا کرد. ۵خدا روشنی را روز و تاریکی را شب نام گذاشت. شب گذشت و صبح شد. این بود روز اول
۶خدا فرمود: «فضا ساخته شود تا آبها را از یکدیگر جدا کند.» ۷خدا فضا را ساخت و آب های زیر فضا را از آب های بالای فضا جدا کرد. ۸خدا فضا را آسمان نامید. شب گذشت و صبح شد. این بود روز دوم
۹خدا فرمود: «آب های زیر آسمان در یک جا جمع شوند تا خشکه ظاهر گردد» و چنان شد. ۱۰خدا خشکه را زمین نامید و آبها را که در یک جا جمع شده بودند بحر نام گذاشت. خدا دید که آنچه انجام شده بود نیکوست. ۱۱سپس خدا فرمود: «زمین همه نوع نبات برویاند. نباتاتی که غلات و حبوبات بیاورند و نباتاتی که میوه بار آورند» و چنین شد. ۱۲پس زمین همه نوع نبات رویانید و خدا دید که آنچه بوجود آمده بود نیکوست. ۱۳شب گذشت و صبح شد. این بود روز سوم
۱۴بعد از آن خدا فرمود: «اجسام نورانی در آسمان بوجود آیند تا روز را از شب جدا کنند و روز ها، سال ها، آیات و زمان ها را نشان دهند. ۱۵آن ها در آسمان بدرخشند تا بر زمین روشنی دهند» و چنین شد. ۱۶پس از آن، خدا دو جسم نورانی بزرگتر ساخت، یکی آفتاب برای سلطنت در روز و یکی ماهتاب برای سلطنت در شب. همچنین ستارگان را ساخت. ۱۷آن ها را در آسمان قرار داد تا بر زمین روشنی دهند ۱۸و بر روز و شب سلطنت نمایند و روشنی را از تاریکی جدا کنند. خدا دید که نیکوست. ۱۹شب گذشت و صبح شد. این بود روز چهارم
۲۰پس از آن خدا فرمود: «آبها از انواع حیوانات و آسمان از انواع پرندگان پُر شوند.» ۲۱پس خدا جانداران بزرگ بحری و همۀ حیواناتی که در آب زندگی می کنند و تمام پرندگان آسمان را آفرید. خدا دید که آنچه کرده بود نیکوست. ۲۲و همۀ آن ها را برکت داد و فرمود: «بارور و زیاد شوید و آب های بحر را پُر سازید و پرندگان در زمین زیاد شوند.» ۲۳شب گذشت و صبح شد. این بود روز پنجم
۲۴بعد از آن خدا فرمود: «زمین همه نوع حیوانات بوجود آوَرَد، اهلی و وحشی، بزرگ و کوچک» و چنین شد. ۲۵پس خدا همۀ آن ها را ساخت و دید که آنچه انجام داده بود نیکوست
۲۶پس از آن خدا فرمود: «حالا انسان را می سازیم. آن ها به صورت ما و به شکل ما باشند و بر ماهیان بحری و پرندگان آسمان و همۀ حیوانات، اهلی و وحشی، بزرگ و کوچک و تمام زمین حکومت کنند.» ۲۷پس خدا انسان را به صورت خود آفرید. انسان را به صورت خدا آفرید. آن ها را زن و مرد آفرید. ۲۸آن ها را برکت داد و فرمود: «بارور و زیاد شوید، زمین را پُر سازید و در آن تسلط نمائید. بر ماهیان و پرندگان و تمام حیوانات روی زمین حکومت کنید.» ۲۹و خدا گفت: «هر نوع گیاهی را که غلات و حبوبات بیاورد و هر نوع درختی را که میوه بیاورد به شما دادم تا برای شما خوراک باشد. ۳۰اما هر نوع علف سبز را برای خوراک تمام حیوانات و پرندگان آماده کرده ام.» و چنین شد. ۳۱آنگاه خدا کارهای آفرینش را ملاحظه کرد و همه را از هر جهت عالی یافت. شب گذشت و صبح شد، این بود روز ششم
۱به این ترتیب تمام آسمان ها و زمین کامل گردید. ۲در روز هفتم خدا همۀ کار آفرینش را تمام کرد و از آن دست کشید. ۳او روز هفتم را مبارک خواند و آنرا برای خود اختصاص داد، زیرا در آن روز همۀ کار آفرینش را تمام کرد و از آن دست کشید. ۴این چگونگی آفرینش آسمان ها و زمین است
وقتی خداوند، خدا آسمان ها و زمین را ساخت، ۵هیچ گیاه یا علف سبز در روی زمین نبود، زیرا خداوند هنوز باران در زمین نبارانیده بود و کسی نبود که در زمین زراعت کند. ۶اما آب از زیر زمین بالا می آمد و زمین را سیراب می کرد
آفرینش آدم
۷پس از آن خداوند، خدا مقداری خاک از زمین برداشت و از آن آدم را ساخت و در بینی او روح حیات دمید و او یک موجود زنده گردید
باغ عدن
۸خداوند، خدا باغی در عدن که بطرف مشرق است درست کرد و آدم را که ساخته بود در آنجا جا داد. ۹خداوند همه نوع درختان زیبا و میوه دار را در آن باغ رویانید و درخت زندگی و همچنین درخت شناسائی خوب و بد را در وسط باغ قرار داد
۱۰دریائی از عدن می گذشت و باغ را سیراب می کرد و از آنجا به چهار دریای دیگر تقسیم می شد. ۱۱دریای اول پیشون است که سرزمین حویله را دور می زند. ۱۲(در این سرزمین طلای خالص و عطر گران قیمت و سنگ عقیق وجود دارد.) ۱۳دریای دوم جیحون است که سرزمین کوش را دور می زند. ۱۴دریای سوم دجله است که از شرق آشور می گذرد، و دریای چهارم فرات است
۱۵سپس خداوند، خدا آدم را در باغ عدن جا داد تا در آن زراعت کند و از آن نگهداری نماید. ۱۶خداوند به آدم فرمود: «اجازه داری از میوۀ تمام درختان باغ بخوری. ۱۷اما هرگز از میوۀ درخت شناسائی خوب و بد نخوری، زیرا اگر از آن بخوری در همان روز می میری
آفرینش زن
۱۸خداوند، خدا فرمود: «خوب نیست که آدم تنها زندگی کند. بهتر است که یک همدم مناسب برای او بسازم تا به او کمک کند.» ۱۹پس خداوند تمام حیوانات و پرندگان را از خاک زمین ساخت و پیش آدم آورد تا ببیند آدم چه نامی بر آن ها خواهد گذاشت و هر نامی که آدم بر آن ها گذاشت همان نام آن ها شد. ۲۰بنابرین آدم تمام پرندگان و حیوانات را نام گذاری کرد، ولی هیچ یک از آن ها همدم مناسبی برای آدم نبود که بتواند به او کمک کند
۲۱پس خداوند، خدا آدم را به خواب عمیقی فرو برد و وقتی او در خواب بود یکی از قبرغه هایش را گرفت و جای آنرا بهم پیوست. ۲۲سپس از آن قبرغه زن را ساخت و او را پیش آدم آورد. ۲۳آدم گفت
«این مثل خود من است
استخوانِ از استخوان هایم و قسمتی از بدنم
نام او زن است، زیرا از انسان گرفته شد
۲۴به همین دلیل مرد پدر و مادر خود را ترک نموده با زن خود زندگی می کند و هر دو یک تن می شوند
۲۵آدم و زنش هر دو برهنه بودند، ولی احساس خجالت نمی کردند