عیسی داخل عبادتگاه شد و به تعلیم مردم پرداخت. سران کاهنان و بزرگان قوم نزد او آمده پرسیدند: «با چه اجازه ای دست به چنین کارهایی می زنی و چه کسی این اختیار را به تو داده است؟» ۲۴ عیسی در جواب به آن ها گفت: «من نیز از شما سؤالی می کنم، اگر به آن جواب بدهید من هم به شما خواهم گفت که با چه اجازه ای این کارها را می کنم. ۲۵ آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود و یا از جانب انسان؟» بر سر این موضوع در میان آن ها بحثی درگرفت، می گفتند: «اگر بگوییم از جانب خدا است او خواهد گفت چرا به او ایمان نیاوردید؟ ۲۶ و اگر بگوییم از جانب انسان است، از مردم می ترسیم، زیرا همه یحیی را یک نبی می دانند.» ۲۷ از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمی دانیم.» عیسی فرمود: پس من هم به شما نخواهم گفت که با چه اجازه ای این کارها را می کنم
متی ۲۱: ۲۳-۲۷
مَثَل دو پسر
نظر شما در این خصوص چیست؟ شخصی دو پسر داشت. او نزد پسر بزرگ خود رفت و به او گفت: «پسرم، امروز به تاکستان برو و در آنجا کار کن.» ۲۹ آن پسر جواب داد: «من نمی روم» اما بعد پشیمان شد و رفت. ۳۰ آنگاه پدر نزد دومی آمد و همین را به او گفت او جواب داد: «می روم، پدر،» اما هرگز نرفت. ۳۱ کدامیک از این دو نفر مطابق خواهش پدر رفتار کرد؟» گفتند: «اولی.» پس عیسی جواب داد: «بدانید که جزیه گیران و فاحشه ها قبل از شما به پادشاهی خدا وارد خواهند شد. ۳۲ زیرا یحیی آمد و راه صحیح زندگی را به شما نشان داد و شما سخنان او را باور نکردید ولی جزیه گیران و فاحشه ها باور کردند و شما حتی بعد از دیدن آن هم توبه نکردید و به او ایمان نیاوردید
متی ۲۱: ۲۸-۳۲
مَثَل باغبانان شریر
به مَثَل دیگری گوش دهید: مالکی بود که تاکستانی ساخت و دور آن دیواری کشید و در آن چرخُشتی کند و یک بُرج دیده بانی هم برای آن ساخت، آنگاه آنرا به دهقانان سپرد و خود به مسافرت رفت. ۳۴ هنگامی که موسم چیدن انگور رسید، خادمان خود را نزد باغبانان فرستاد تا انگور را تحویل بگیرند. ۳۵ اما باغبان، خادمان او را گرفته، یکی را لت و کوب کردند و دیگری را کشتند و سومی را سنگسار کردند. ۳۶ صاحب باغ بار دیگر عدۀ بیشتری از خادمان خود را فرستاد. با آنها نیز به همانطور رفتار کردند. ۳۷ بالاخره پسر خود را پیش باغبانان فرستاده گفت: «آنها احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.» ۳۸ اما وقتی باغبانان پسر را دیدند به یکدیگر گفتند: «این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث اش از ما شود.» ۳۹ پس او را گرفته و از تاکستان بیرون انداخته به قتل رسانیدند. ۴۰ هنگامی که صاحب تاکستان بیاید با باغبانان چه خواهد کرد؟» ۴۱ آن ها جواب دادند: «آن مردان شریر را به عقوبت شدیدی خواهد رسانید و تاکستان را به دست باغبانان دیگری می سپارد تا هر وقت موسم میوه برسد، حصۀ او را بدهند.» ۴۲ آنگاه عیسی به آنها فرمود: «آیا تا کنون در کلام خدا نخوانده اید: آن سنگی که معماران رد کردند به صورت سنگ اصلی بنا درآمده است. این کار خداوند است و به نظر ما عجیب می باشد
بنابراین به شما می گویم که پادشاهی خدا از شما گرفته و به امتی داده خواهد شد که ثمراتی شایسته به بار آورد. ۴۴ [اگر کسی بر روی این سنگ بیفتد پارچه پارچه خواهد شد و هرگاه آن سنگ بر روی کسی بیفتد او را غبار خواهد ساخت.]
وقتی سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی مَثَل های او را شنیدند، فهمیدند که عیسی به آن ها اشاره می کند. ۴۶ آن ها خواستند او را دستگیر کنند اما از مردم که عیسی را پیامبر می دانستند، می ترسیدند
متی ۲۱: ۳۳-۴۶
۱ آنگاه عیسی به مردم و شاگردان خود گفت: ۲«چون علمای دین و پیروان فرقۀ فریسی بر مسند موسی نشسته اند، ۳ شما باید به هرچه آن ها می گویند گوش دهید و مطابق آن عمل نمایید اما از اعمال آنها پیروی نکنید، زیرا خود آن ها آنچه می گویند، نمی کنند. ۴ آن ها بارهای سنگین را می بندند و بر دوش مردم می گذارند در حالی که خود شان حاضر نیستند برای بلند کردن آن بار حتی انگشت خود را تکان دهند. ۵ هرچه می کنند برای تظاهر و خودنمایی است. بازو بند های خود را کلان تر و دامن چپن خود را درازتر می سازند. ۶ آن ها دوست دارند در صدر مجالس بنشینند و در کنیسه ها بهترین جا را داشته باشند ۷ و مردم در کوچه ها به آن ها سلام نمایند و آن ها را «استاد» خطاب کنند. ۸ اما شما نباید «استاد» خوانده شوید، زیرا شما یک استاد دارید و همۀ شما برادر هستید. ۹ هیچ کس را بر روی زمین پدر نخوانید، زیرا شما یک پدر دارید، یعنی همان پدر آسمانی. ۱۰ و نباید «پیشوا» خوانده شوید زیرا شما یک پیشوا دارید که مسیح است. ۱۱ کسی در میان شما از همه بزرگتر است که خادم همه باشد. ۱۲ زیرا هر که خود را بزرگ سازد خوار ساخته خواهد شد و هرکه خود را فروتن سازد به بزرگی خواهد رسید.
متی ۲۳: ۱-۱۲
حکم سر منافقان
۱۳ وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق! شما راه پادشاهی آسمانی را بر روی مردم می بندید، خود تان داخل نمی شوید و دیگران را هم که می خواهند داخل شوند، نمی گذارید. ۱۴ [وای بر شما ای علمای دین و فریسیانِ منافق، شما مال بیوه زنان را می خورید و حال آنکه محض خودنمایی دعای خود را طول می دهید، به این جهت شما شدید ترین جزاها را خواهید دید.]
۱۵ وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما بحر و خشکی را طی می کنید تا کسی را پیدا کنید که دین شما را بپذیرد. و وقتی که موفق شدید، او را دو برابر بدتر از خود تان سزاوار جهنم می سازید. ۱۶ وای بر شما ای راهنمایان کور، شما می گویید: اگر کسی به عبادتگاه سوگند بخورد چیزی نیست، اما اگر به طلا های عبادتگاه سوگند بخورد، مجبور است به سوگند خود وفا کند. ۱۷ ای احمقان و ای کوران، کدام مهمتر است، طلا یا عبادتگاهی که طلا را تقدیس می کند؟ ۱۸ شما می گویید: هرگاه کسی به قربانگاه سوگند بخورد چیزی نمی شود، اما اگر به هدایایی که در قربانگاه قرار دارد، سوگند بخورد مجبور است به آن عمل کند. ۱۹ ای کوران! کدام مهمتر است، هدایا یا قربانگاهی که هدایا را تقدیس می کند؟ ۲۰ کسی که به قربانگاه سوگند یاد می کند به آن و به هرچه بر روی آن است، سوگند می خورد ۲۱ و کسی که به عبادتگاه سوگند می خورد به آن و به خدایی که در آن ساکن است، سوگند خورده است. ۲۲ و هرگاه کسی به آسمان سوگند بخورد، به تخت سلطنت خدا و آن کس که بر آن می نشیند سوگند خورده است. ۲۳ وای بر شما ای علمای دین و فریسیانِ منافق، شما از نعناع و شِبِت و زیره ده یک می دهید، اما مهمترین احکام شریعت را که عدالت و رحمت و صداقت است، نادیده گرفته اید. شما باید اینها را انجام دهید و در عین حال از انجام سایر احکام غفلت نکنید. ۲۴ ای راهنمایان کور! شما پشه را صافی می کنید، اما شتر را می خورید. ۲۵ وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می کنید، در حالی که درون آن از ظلم و ناپرهیزی پُر است. ۲۶ ای فریسی کور، اول درون پیاله را پاک کن که در آن صورت بیرون آن هم پاک خواهد بود.
۲۷ وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما مثل مقبره های سفید شده ای هستید که ظاهر زیبا دارند، اما داخل آن ها پُر از استخوانهای مردگان و انواع کثافات است! ۲۸ شما هم همینطور ظاهراً مردمان درستکار ولی در باطن پُر از ریاکاری و شرارت هستید.
متی ۲۳: ۱۳-۲۸
پیشگویی عقوبت آنها
۲۹ وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما مقبره های پیغمبران را می سازید و بناهایی را که به یادبود مقدسین ساخته شده، تزئین می کنید ۳۰ و می گویید: «اگر ما در زمان پدران خود زنده می بودیم، هرگز با آنها در قتل پیامبران شرکت نمی کردیم.» ۳۱ به این ترتیب تصدیق می کنید که فرزندان کسانی هستید که پیغمبران را به قتل رسانیده اند. ۳۲ پس بروید و آنچه را که پدران تان شروع کردند به اتمام رسانید. ۳۳ ای ماران، ای افعی زادگان، شما چگونه از مجازات دوزخ می گریزید؟ ۳۴ به این جهت من انبیا، حکما و علما را برای شما می فرستم، اما شما بعضی را می کشید و مصلوب می کنید و بعضی را هم در کنیسه های تان تازیانه می زنید و شهر به شهر می رانید ۳۵ و از این جهت خون همۀ نیکمردان خدا که بر زمین ریخته شده، بر گردن شما خواهد بود، از هابیل معصوم گرفته تا زکریا پسر بَرخِیا که او را در بین عبادتگاه و قربانگاه کشتید. ۳۶ در حقیقت به شما می گویم، گناه تمام این کارها به گردن این نسل خواهد بود.
متی ۲۳: ۲۹-۳۶
محبت عیسی به اورشلیم
۳۷ ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که پیامبران را بقتل رسانیدی و رسولانی را که به نزد تو فرستاده شدند سنگسار کردی! چه بسیار اوقاتی که آرزو کردم مانند مرغی که چوچه های خود را بزیر پر و بال خود جمع می کند، فرزندان تو را به دور خود جمع کنم؛ اما تو نخواستی. ۳۸ اکنون خانۀ شما خالی به شما واگذار خواهد شد! ۳۹ و بدانید که دیگر هرگز مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: متبارک باد او که به نام خداوند می آید.
متی ۲۳: ۳۷-۳۹
From Books
در آن روز پادشاهی آسمان مثل ده دختر جوان خواهد بود که چراغ های خود را برداشته به استقبال داماد رفتند. ۲ پنج نفر از آنها دانا و پنج نفر نادان بودند. ۳ دختران نادان چراغ های خود را با خود برداشتند ولی با خود هیچ تیل نبردند، ۴اما دختران دانا چراغ های خود را با ظرف های پُر از تیل بردند. ۵ چون داماد در آمدن دیر کرد، همگی خواب شان برد
در نیمه شب فریاد کسی شنیده شد که می گفت: «داماد می آید، به پیش او بیائید.» ۷ وقتی دختران این را شنیدند همه برخاسته چراغ های خود را حاضر کردند. ۸ دختران نادان به دختران دانا گفتند: «چراغ های ما در حال خاموش شدن است، مقداری از تیل خود تان را به ما بدهید.» ۹ آن ها گفتند: «نخیر، برای همۀ ما کافی نیست، بهتر است شما پیش فروشندگان بروید و مقداری تیل برای خود تان بخرید.» ۱۰ وقتی آن ها رفتند تیل بخرند، داماد وارد شد. کسانی که آماده بودند با او به مجلس عروسی وارد شدند و در بسته شد. ۱۱ بعد که آن پنج دختر دیگر برگشتند، فریاد زدند: «ای آقا، ای آقا در را به روی ما باز کن!» ۱۲ اما او جواب داد: «به شما می گویم که اصلاً شما را نمی شناسم.» ۱۳پس بیدار باشید زیرا شما از روز و ساعت این واقعه خبر ندارید
مَثَل سه غلام
پادشاهی آسمان مانند مردی است که میخواست سفر کند. پس غلامان خود را خواسته، اموال خویش را به آنها سپرد ۱۵ و به هر یک به نسبت توانائی اش چیزی داد. به یکی پنج سکۀ طلا و به دیگری دو سکۀ و به سومی یک سکه، و پس از آن به سفر رفت. ۱۶ مردی که پنج سکۀ طلا داشت زود رفت و با آن ها تجارت کرد و پنج سکۀ طلا سود برد. ۱۷ همچنین آن مردی که دو سکۀ طلا داشت دو سکۀ دیگر سود آورد. ۱۸ اما آن مردی که یک سکۀ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد. ۱۹ بعد از مدت زیادی ارباب برگشت و با آن ها به تصفیه حساب پرداخت. ۲۰ کسی که پنج سکۀ طلا به او داده شده بود آمد و پنج سکه ای را هم که سود برده بود با خود آورد و گفت: «تو این پنج سکه را به من سپرده بودی، این پنج سکۀ دیگر هم سود آن است.» ۲۱ ارباب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و امین! تو در امر کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی ارباب خود شریک باش.» ۲۲ آنگاه مردی که دو سکۀ طلا داشت آمد و گفت: «تو دو سکه به من سپردی، این دو سکۀ دیگر هم سود آن است.» ۲۳ ارباب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و امین! تو در کار کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی ارباب خود شریک باش.» ۲۴ سپس مردی که یک سکه به او داده شده بود آمد و گفت: «ای ارباب، من می دانستم که تو مرد سختگیری هستی، از جائی که نکاشته ای درو می کنی و از جائی که نپاشیده ای جمع می نمائی. ۲۵ پس ترسیدم و رفتم و طلای تو را در زمین پنهان کردم. بفرما، پول تو این جاست.» ۲۶ ارباب گفت: «ای غلام بدسرشت و تنبل، تو که می دانستی من از جائی که نکاشته ام، درو می کنم و از جایی که نپاشیده ام، جمع می کنم، ۲۷ پس به همین دلیل می باید پول مرا به صرافان می دادی تا وقتی من از سفر بر می گردم آن را با سودش پس بگیرم. ۲۸ سکه طلا را از او بگیرید و به آن کس که ده سکه دارد بدهید، ۲۹ زیرا آن کس که دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آن کس که ندارد، حتی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد. ۳۰ این غلام بی فایده را به تاریکی بیندازید، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد
روز داوری
وقتی پسر انسان با جلال خود همراه با همۀ فرشتگان می آید، بر تخت پادشاهی خود خواهد نشست ۳۲ و تمام ملت های روی زمین در حضور او جمع می شوند. آنگاه او مانند چوپانی که گوسفندان را از بزها جدا می کند، آدمیان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد. ۳۳ گوسفندان را در دست راست و بزها را در دست چپ خود قرار خواهد داد. ۳۴ آنگاه پادشاه به آنهای که در سمت راست او هستند خواهد گفت: «ای کسانی که از جانب پدر من برکت یافته اید! بیایید و وارث سلطتنی شوید که از ابتدای آفرینش عالم برای شما آماده شده است. ۳۵ چون وقتی گرسنه بودم به من خوراک دادید، وقتی تشنه بودم به من آب دادید، هنگامی که مسافر بودم مرا به خانۀ خود بردید، ۳۶ وقتی عریان بودم مرا پوشانیدید، وقتی بیمار بودم به عیادت من آمدید و وقتی که در زندان بودم از من دیدن کردید.» ۳۷ آنگاه نیکان جواب خواهند داد: «ای خداوند چه وقت تو را گرسنه دیدیم که به تو خوراک داده باشیم و یا چه موقع تو را تشنه دیدیم که به تو آب داده باشیم؟ ۳۸ چه زمان مسافر بودی که تو را به خانه بردیم یا برهنه بودی که تو را پوشاندیم؟ ۳۹ چه وقت تو را بیمار یا محبوس دیدیم که به دیدنت آمدیم؟» ۴۰ پادشاه در جواب خواهد گفت: «بدانید آنچه به یکی از کوچکترین برادران من کردید، به من کردید
آنگاه به آنهای که در سمت چپ او هستند خواهد گفت: «ای لعنت شدگان، از من دور شوید و به آتش ابدی که برای شیطان و فرشتگان او آماده شده است بروید، ۴۲ زیرا وقتی گرسنه بودم به من خوراک ندادید، وقتی تشنه بودم به من آب ندادید، ۴۳ وقتی مسافر بودم به من منزل ندادید، وقتی برهنه بودم مرا نپوشانیدید و وقتی بیمار و محبوس بودم به عیادت من نیامدید.» ۴۴ آنها نیز جواب خواهند داد: «چه موقع تو را گرسنه یا تشنه یا مسافر یا عریان یا بیمار یا محبوس دیدیم و کاری برایت نکردیم؟» ۴۵ او جواب خواهد داد: «بدانید آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، در واقع به من نکردید» ۴۶ و آنها به جزای ابدی خواهند رسید، ولی عادلان به زندگی ابدی داخل خواهند شد
عیسی چون این را گفت، چشمان خود را به طرف آسمان بلند کرده، گفت، ای پدر ساعت رسیده است.
۱ پسر خود را جلال بده تا پسرت نیز تو را جلال دهد.
۲ همچنان که او را بر هر بشری قدرت دادهای تا هر چه بدو دادهای به آنها حیات جاودانی بخشد.
۳ و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحِد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند.
۴ من بر روی زمین تو را جلال دادم و کاری را که به من سپردی تا بکنم، به کمال رسانیدم.
۵ و حالا تو ای پدر مرا نزد خود جلال ده، به همان جلالی که قبل از آفرینش جهان نزد تو داشتم.
۶ نام تو را به آن مردمانی که از جهان به من عطا کردی ظاهر ساختم. از آنِ تو بودند و ایشان را به من دادی و کلام تو را نگاه داشتند.
۷ و حالا دانستند آنچه به من دادهای از نزد تو میباشد.
۸ زیرا کلامی را که به من سپردی، بدیشان سپردم و ایشان قبول کردند و از روی یقین دانستند که از نزد تو بیرون آمدم و ایمان آوردند که تو مرا فرستادی.
۹ من بجهت اینها سؤال میکنم و برای جهان سؤال نمیکنم، بلکه از برای کسانی که به من دادهای، زیرا که از آنِ تو میباشند.
۱۰ و آنچه ازآنِ من است از آنِ تو است و آنچه از آنِ تو است از آنِ من است و در آنها جلال یافتهام.
۱۱ بعد از این در جهان نیستم امّا اینها در جهان هستند و من نزد تو میآیم. ای پدر قدّوس اینها را که به من دادهای، به اسم خود نگاه دار تا یکی باشند چنانکه ما هستیم.
۱۲ تا زمانیکه که با ایشان در جهان بودم، من ایشان را به نام تو نگاه داشتم، و هر کس را که به من دادهای حفظ نمودم که یکی از ایشان هلاک نشد، مگر پسرِ هلاکت تا کتاب تمام شود.
۱۳ و امّا خالا نزد تو میآیم. و این را در جهان میگویم تا خوشی مرا در خود کامل داشته باشند.
۱۴ من کلام تو را به ایشان دادم و جهان ایشان را دشمن داشت زیرا که از جهان نیستند، همچنان که من نیز از جهان نیستم.
۱۵ خواهش نمیکنم که ایشان را از جهان ببری، بلکه تا ایشان را از شریر نگاه داری.
۱۶ ایشان از جهان نیستند چنانکه من از جهان نمیباشم.
۱۷ ایشان را به راستی خود تقدیس نما. کلام تو راستی است.
۱۸ همچنان که مرا در جهان فرستادی، من نیز ایشان را در جهان فرستادم.
۱۹ و بجهت ایشان من خود را تقدیس میکنم تا ایشان نیز در راستی، تقدیس کرده شوند.
۲۰ و نه برای اینها فقط سؤال میکنم، بلکه برای آنها نیز که بهوسیلهٔ کلام ایشان به من ایمان خواهند آورد.
۲۱ تا همه یک گردند چنانکه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستادی.
۲۲ و من جلالی را که به من دادی به ایشان دادم تایک باشند چنانکه ما یک هستیم.
۲۳ من در ایشان و تو در من، تا در یکی کامل گردند و تا جهان بداند که تو مرا فرستادی و ایشان را محبّت نمودی چنانکه مرا محبّت نمودی.
۲۴ ای پدر میخواهم آنانی که به من دادهای با من باشند در جایی که من میباشم تا جلال مرا که به من دادهای ببینند، زیرا که مرا پیش از بنای جهان محبّت نمودی.
۲۵ ای پدر عادل، جهان تو را نشناخت، امّا من تو را شناختم؛ و اینها شناخته اند که تو مرا فرستادی.
۲۶ و نام تو را به ایشان شناسانیدم و خواهم شناسانید تا آن محبّتی که به من نمودهای در ایشان باشد و من نیز در ایشان باشم